صد سال پیراستگی

نمی‌دانم چه سرّی است نازنین، همه حق دارند تصمیم بگیرند من بدانم یا ندانم. خیلی راحت می‌گویند سوسن مبادا بفهمد، مبادا بداند، بشنود. می‌دانی؟ چند وقت پیش هم نوشتم که بدم می‌آید دیگران، نزدیک‌تر هم که باشند بدتر که نگذارند من بدانم. همین غربتی که هوای تبریز را از نفس‌های من گرفته بس نیست؟ حالا…Continue reading صد سال پیراستگی

و اذ قال …

آیاتِ ۳۰ تا ۳۳ سوره‌ی بقره، درباره‌ی خلقتِ آدم (ع) و مژده‌ی خلیقه‌الهی اوست و پاسخ فرشتگان و برهانی که خداوند می‌آورد که بگوید علم او از علم فرشتگان بالاتر است. این‌ها را که می‌خواندم با آن پرسش همیشگی که داشتم که مگر پیش از حضرت آدم (ع) انسانی بر زمین بوده است که فرشتگان…Continue reading و اذ قال …

درست بغل گوشم

از وحشتِ خوابی برخیزی با دهان خشک و قلبی در نهایت بی‌قراری گنجشک‌طور به خیالت امن باشی در دنیای واقعی و بعد کابوسی هزاران بار زشت‌تر و واقعی‌تر تمام تن‌ت را بی‌قرار کند گنجشک‌طورـ‌تر …

معرفی کتاب

«او نوری قابل انعطاف بود: به تمام زوایای روز من می‌تابید.» دختر ستاره‌ای/جری اسپینلی «بیا به هم قول بدهیم اصلاً برف‌های تازه باریده‌ی یکدیگر را به هم نزنیم. برف‌آبه نشویم. مثل این زمین بمانیم و با هم آب بشویم.» دختر ستاره‌ای همیشه عاشق/جری اسپینلی از شش سالگی کتاب خوانده‌ام. اما سه کتاب تا کنون نفس…Continue reading معرفی کتاب

ای شاخِ تَر برقصا*

خیلی اتفاقی در ترافیکی الکی ماندیم پشتِ ماشینی که روی صندلی عقبش دخترک حدوداً سه ساله‌ای رو به ما تکیه داده بود به پشتی صندلی. لباس صورتی با آستین کوتاه پفی پوشیده بود و به موهای کوتاه روشن‌ش تِل باریک صورتی پاپیون‌داری زده بود. سرگرم چیزی بود بی‌حواس به ما و من یادِ آن روز…Continue reading ای شاخِ تَر برقصا*

علی دفتر، سأجمعُ کلَّ تاریخی*

دفترها را از تبریز آوردیم. دفترهای خاطراتم را می‌گویم. آنچه نوشته‌ام از سالهای خیلی دور تا قبل از پاگیر وبلاگ شدنم. از بیست سال پیش یعنی. نوشته‌هایی که وقتی مرورشان می‌کنم، جسته گریخته، دلم می‌خواهد بغلم کنم. خودم را بغل کنم. بگذارم نفس حبس کرده‌اش را به هر شکنجه‌ای که شده بدهد بیرون. گریه کند.…Continue reading علی دفتر، سأجمعُ کلَّ تاریخی*

مادر

این تابلو را روز تولد امیر از اداره‌شان به‌ش هدیه داده بودند. چرا گفتم؟ چون ممکن نیست ما به همچین چیزی پول بدهیم! باز هم چرا؟ به ترتیب چینش اسامی در این شمسه دقت کنید. اگر دست خطاط بود علی را بالاتر از اینی هم که نوشته، می‌نوشت. حالا شرم و حیا داشته دقت کرده…Continue reading مادر