گفتم ز بار درد تو عمری به سر برم

خیلی لاغر شده‌ام. به تسبیح می‌گفتم یادت هست هادی که رفت چقدری شده بودم. چهل و هفت کیلو، اما هر کس می‌پرسید می‌گفتم دختر چهل و پنج کیلویی‌ام. خانه سبز یادتان است؟ سر سایز لباس چقدر می‌خندیدیم. اما لاغری الانم با آن وقت فرق دارد. اصلاً نا ندارم. آن موقع خوب می‌خوردم ولی دیگر وزنم…Continue reading گفتم ز بار درد تو عمری به سر برم

خیلی راحت سهل‌انگاری کردم

یک جایی اوایل وبلاگنویسی که هنوز تر و تازه‌ای، یادم بوده که یک روز که من با همکارها رفته بودیم باغ پدر محدثه، و تو آشفته‌ای. مادرت می‌پرسد چیزی گم کرده‌ای؟ این را باز می‌پرسد و تو جواب می‌دهی نه. وقتی برایم تعریف می‌کردی گفتی اگر بیشتر اصرار می‌کرد می‌گفتم. من چی؟ بیشتر اصرار می‌کردم…Continue reading خیلی راحت سهل‌انگاری کردم

چه می‌کنم؟ دل گم کرده باز می‌جویم

خب. اما برویم سر اصل ماجرا. چند شب قبل اوایل شب که چشم‌هایم را بسته بودم تا خوابم نپرد یادت افتادم. اینکه از کجا کشید به یادت یادم نیست اما خیلی ترسیدم وقتی فهمیدم هجده سال چه عدد بزرگی است. وقتی حساب کردم تو الآن چهل و یک ساله می‌شدی و مادرت احتمالاً نزدیک شصت…Continue reading چه می‌کنم؟ دل گم کرده باز می‌جویم

میمندی، چطوره حالت میمندی؟

سریال یاور را محض اتلاف وقت کرختی بعد از افطار تماشا می‌کردیم. من روزه نبودم اما از همیشه بیشتر گرسنه و تشنه می‌ماندم تقبل الله. کل سریال یک طرف، آصف و پدرش یک طرف. شاید شمایی که تماشا کردی مثل من به این سکانس‌ها حتی خندیدی که مگر می‌شود؟ چرا انقدر خالی بستند. اما من…Continue reading میمندی، چطوره حالت میمندی؟

وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*

عکس را آذر ۸۰ گرفتیم. آن‌که ظاهراً زمین خورده «مانی» است، از مالزی. آن روز بعد از سه فصل خشکسالی ناگهان برف بارید، من و سیب، مانی را روی برف سرازیری حیاط سُرانده‌ایم. آن‌که آنطور می‌خندد جز من چه کسی می‌تواند باشد؟ ‌  می‌توانم برای پیکسل به پیکسل این عکس بی‌کیفیت ساعتها حرف بزنم، وقتی…Continue reading وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*

گل شب‌بو دیگه شب بو نمی‌ده

  تمام تیرماه یادش بودم، تمام‌ تیرماه تا همین الآن. چیزهایی را به خاطر آوردم که سالهای طولانی از یاد برده بودم. یاد روزی افتادم که کیس کامپیوترش خراب شد و مجبور بود برود کافی‌شاپ. روزی که خیلی زود رسیده بود و کافی‌شاپ هنوز باز نشده بود و مثل دیوانه‌ها شده بود. یاد امیرها و…Continue reading گل شب‌بو دیگه شب بو نمی‌ده