اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجارِیَهِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَهِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها، وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا، الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَاللَّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ . خدایا درود فرست بر محمد و آلش که آنان کشتى دریاى معرفتند و روان در اعماق آن دریا هر کس بر آن کشتى در آید از غرق ایمن…Continue reading طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان*
برچسب: مولوی
چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب
در یکی از قسمتهای برنامه زندگی پس از زندگی خانم تجربهگر، در مورد مردی صحبت کرد که زمانی عاشق هم بودند ولی به هم نرسیده بودند. میگفت آن مرد خانه داشت اما نمیتوانست وارد خانهاش شود نمیتوانست از نعمتها چیزی بخورد، چون گلویش زخم بود و از بیرون حالت کبودی داشت. وقتی به دنیا برمیگردد …Continue reading چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب
دلبر بی کینه ما شمع دل سینه ما*
سیب در صفحهاش نوشته؛ «از آشپزخانه اومد کنارم دراز کشید و گفت آبجی برام آب بیار ! زهرا گفت الان که اینجا بودی میخوردی دیگه ! گفتم علیرضا چرا خودت نخوردی ؟ گفت آخه من دو بار به آبجی آب دادم اونم باید بمن آب بده ! گفتم خب تو بهش آب دادی خدا ازت…Continue reading دلبر بی کینه ما شمع دل سینه ما*
خاک خوب*
کسی این دو بیت زیبا را از مولوی در ویراستی منتشر کرده بود: جز من اگرت عاشق و شیداست، بگوور میل دلت به جانب ماست، بگوور هیچ مرا در دل تو جاست، بگوگر هست بگو، نیست بگو، راست بگو با این شعر که نمیدانم از کیست باز نشرش کردم: از بیم رقیب طوف کویت…Continue reading خاک خوب*
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*
سیب نوشته: «یا لطیف داشتم کابینت رو تمیز می کردم ، ظرف سفالی رو پیدا کرد و برداشت. گفتم اون مال سبزه عیده عزیزم، بذار سرجاش! برداشت که کمی بازی کنه … اومده میگه مامان میشه اینو بزاریم تو موزه؟ گفتم آخه این که قدیمی نیست! میگه میزارم یه جا که قدیمی بشه ، انسانهای…Continue reading غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*
در غم ما روزها بیگاه شد*
لقمان حکیم (علیه السلام) فرمودند: «لا یُعْرَفُ الحَلیمُ إلّا عِندَ الغَضَبِ» بردبار، جز هنگام خشم شناخته نشود. سلام شاه لیر جان. سحرگاه حدیث درباره «حلم مؤمن» میخواندم یاد حرف تو افتادم که میگفتی من علم دارم اما حلم نه. یادت هست؟ خب. شاید در آنچه مد نظرت بود، بردباریام کم بود که هست و…Continue reading در غم ما روزها بیگاه شد*
خیز که امروز جهان آن ماست / جان و جهان ساقی و مهمان ماست*
عمه پارتی این بار فرق داشت. رها گفت عمه درس دارم این هفته هر روز دو تا امتحان دارم. گفتم آفرین دخترم من هم دبیرستانی بودم مهمانی و ددر تعطیل بود. این شد که نیامد. شب خوابم نیامد و بچهها فیلم نداشتند لذا گفتم هر سوالی که ذهنتان را مشغول کرده بپرسید اگر بلد بودم…Continue reading خیز که امروز جهان آن ماست / جان و جهان ساقی و مهمان ماست*