سقفهای تشریعات

چند روز پیش تصاویری از مکشفه‌ها با پوشش ناهنجار در صحن‌های حرم امام رضا علیه‌السلام پخش شد که حتی جلوی کیوسک پلیس هم ایستاده بودند و گشت و گذار نموده بودند. یاد ماه رمضان سال ۹۵ افتادم که بعد از ۵ سال به لطف سازمان بازنشستگی با امیر رفتیم مشهد. سه روزی که آنجا بودیم…Continue reading سقفهای تشریعات

۳۳۳

از خواب بیدار شدم خواستم لحاف را از روی شانه چپم بردارم نفسم سنگین شده بود. نتوانستم. گفتم یا حسین. گفتم یا لا اله الا الله. جز اندکی نتوانستم. گفتم لا حول و لا قوه الا بالله و ناله شدم. امیر گفت بله؟ چی شده سوسن؟ ناله در گلویم گفت نمی‌توانم لحاف را بردارم، مگر…Continue reading ۳۳۳

با من سخن بگو

آن شبی که خیلی حالم بد بود خیلی جلوی خودم را گرفتم که مارتین را صدا نزنم. فقط زمزمه می‌کردم «تو چسان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟» خیلی شب سختی بود. می‌ترسیدم تنها بمانم. امیر برای تهیه چیزی باید می‌رفت بیرون، چشمهایم خیس می‌شد. تنهایی مردن چطوری است؟ کسی در من می‌گفت امیر کنارت باشد…Continue reading با من سخن بگو

خودت حتماً خبر داری

چند روز پیش امیر گفت شاهرخ خواننده مُرده. گفتم نمی‌شناسم کی بود؟ گفت یک آهنگش را هی گوش می‌دادی. نمی‌دانم چه شد پی نگرفتم. همین چند دقیقه پیش دوباره پرسیدم گفتی کی بود مُرد؟ کدام ترانه؟ آخ. «دو تا چشم رطب داری»؟ گوش دادم. بغض کردم. لعنت به آهنگ‌های قاتل. آخ. یکی از عاشقانه‌هایم را…Continue reading خودت حتماً خبر داری

إنَّ شانئک هو الأبتر

به لشگرش، پیش از دیدار با دشمن در صفّین دست به جنگ نزنید تا آنان شروع کنند، زیرا به حمد خدا حجّت با شماست، و  جنگ نکردن از سوی‌ شما تا شروع جنگ از جانب آنان حجّت دیگری‌ از شما بر آنهاست. دشمن چون به اذن حق پای‌ به هزیمت نهاد فراری‌ را به قتل…Continue reading إنَّ شانئک هو الأبتر

ولی کاش بشه خواب ببینم

این‌روزها که سریال کوچه اقاقیا پخش می‌شود، با جستجوی «دوست ندارم دیگه خواب ببینم، توی خواب تو رو بی‌تاب ببینم» می‌رسند به یکی از نوشته‌هایم درباره مادرم. یکی نوشته بود ناهار می‌رود خانه حاج‌خانوم. یاد مادرم غلغله کرد. یاد باری افتادم که آمدیم تبریز، تابه کوکو سبزی را آورد نشانم داد گفت یادش رفته سر…Continue reading ولی کاش بشه خواب ببینم