بازی از اول, با دل مجروح

پیشنهاد می‌کنم با حوصله بخوانید: «چهل سال ؟ پنج سال و چهار ماه و‌هشت روزم بود انقلاب پیروز شد. تظاهرات یادمه . الله اکبر روی پشت بام یادمه. رفتن شاه یادمه. دوازده بهمن خیابان آزادی حوالی دانشگاه صنعتی بودیم . اون موقع صنعتی آریامهر بود . بابا کارمندش بود . مهد دانشگاه می‌رفتم. یادمه قبل…Continue reading بازی از اول, با دل مجروح

زیباسازی شهر به روش براندازان

دلم برای یک سرخپوست خوب تنگ شده بود که دیدم نوشته: «عصر از انقلاب پیاده می‌اومدم به سمت چهارراه ولیعصر و همه چی به نظرم زیبا می‌اومد. خوش‌خوشان راه می‌اومدم و دخترهای بی‌حجاب تو پیاده‌رو به اندازه‌ی باد ملایم امروز، زیبا بودند. جلوتر برخوردم به این زن‌های چادری جدیدی که چند وقته خیابون انقلاب رو…Continue reading زیباسازی شهر به روش براندازان

درد هزاران ساله

هدیه چند وقت پیش نوشته بود:«نوشته بود دردی هست که از دوران زندگی قبیله‌‌ای انسانها در وجودمون باقی مونده. طبق اون، طرد شدن از گروهی/ قبیله‌ای که بهش احساس تعلق می‌کنیم منجر به ترشح میزان زیادی کورتیزول و احساس ناامنی و درد فراوان میشه. احتمالا همینه که ما سعی میکنیم همیشه هزینه‌ی زیادی بدیم تا…Continue reading درد هزاران ساله

پاغی پاغی، پاغیِ سحرآمیز

نوشته: «… عود اولین هم خانه من بعد از مهاجرت بود. در حقیقت یک اتاق از خانه‌ای که خودش در آن زندگی می‌کرد را به من اجاره داد. خانه قدیمی زیبایی که در بهترین محله پاریس واقع شده بود. یک خانه قدیمی و رویایی با اسباب و اثاثیه‌ای که من شبیه‌شان را فقط در فیلم دیده…Continue reading پاغی پاغی، پاغیِ سحرآمیز

دوامی که می‌آورم

ساره انگار اینها را از حال من نوشته: «می‌دانم که دوام می‌آورم. ذهنم ماشین محاسبه‌گری است که دربارهٔ چقدر احساس کردن نگرانی و غصه هم تصمیم می‌گیرد. اما دلایل نگرانی و غصه از یادم نمی‌روند، تمام روز در پس ذهنم می‌مانند و من می‌مانم و روانی که می‌جنگد که تسلیم احساساتی نشوم که نتیجهٔ آن‌ها…Continue reading دوامی که می‌آورم

از فوتو موتیفات

یک: آخرین باری که دریاچه ارومیه را دیدم سال ۹۵ بود گمانم، تابستانش. اما، سال ۸۹ که همراه فریبای ارومیه و خانواده‌اش رفتم فرق می‌کرد. قرص ماه کامل بود و آب و آسمان رنگ آبی نقره‌فامی داشتند که قلب آدمی را تسخیر می‌کرد. ترسیدم حتی. این عکسهای جدید از احیای دریاچه حال دل را اما…Continue reading از فوتو موتیفات

گیس بریده: نام مفرد مرکب

«درِ سالن اپیلاسیون را که باز کردم، یک آقای میانسال در سالن انتظار نشسته بود. با چشمهای روشنش از پشت شیشه عینک به من نگاه کرد و لبخند زد. پیرایشگر، مرا که از قبل نوبت داشتم به اتاقی هدایت کرد و تا من آماده بشوم به اتاق انتظار برگشت و از آقای میانسال پرسید چه…Continue reading گیس بریده: نام مفرد مرکب