آدم خرافاتی نیستم اما، وقتی با صدیقه برای نهار قرار گذاشتم، داداشم زنگ زد گفت دایی فوت کرده، دیروز هم که با دکتر توتونچی قرار نهار داشتم، زنگ زد گفت عمهاش توی بیمارستان بستری شده و … بعدازظهر تمام کرد … من عمراً اگر برای نهار با کسی قرار بگذارم!!! * این برای هیچکس نیست…Continue reading تکرار قصههایم بودید آقا -۳
سال: ۱۳۸۵
تکرار قصههایم بودید آقا -۲
۱) کسی نوشته بود، لباس زیر روشنفکری تنم کردهام و اینجا، دنبال شهرت و شوهر میگردم!! شهرت را منکر نیستم چون جاهطلبم!! اما در مورد شوهر مرددم! چون آنقدر خودخواهم که نخواهم زندگیام را با کسی شریک باشم! … راستش، گاهی چنین تلنگرهایی خوب هم هست، تا دیگر چای داغ با شکلات را بگذارم کنار…Continue reading تکرار قصههایم بودید آقا -۲
تکرار قصههایم بودید آقا -۱
آهای دخترک! چقدر قشنگ مینویسی … ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست میکشم از تماشای خودم در شما، سیاهی ممتد جلوهای که نم گرفته است و دیگر نمیشود حتی گریست … درماندهام که چگونه می شود هم بود و هم نابود؟! اینجا که قصهها کش میآیند تا من باز هم بنشینم به شنیدن قصهی صدبارهاتان! … نمیدانم اصلاً دیگر…Continue reading تکرار قصههایم بودید آقا -۱
اماس آمده بود …
« نمی دانی چه سخت است، کنار آمدن با دردی که چون ریشه نهالی، چونان پنجههای عشقهای در تنم، وجودم، در روحم پراکنده میشود … چقدر تلخ است آرمیدن میان دستان مرگ، بی آنکه پذیرایت باشد … تو خوب من! چگونه الهه مرگ را فراخواندی که در آغوشت کشید؟! من در ماندهام از اینهمه تحمل ……Continue reading اماس آمده بود …
وقتی که ام.اس آمد …
وسط اتاق دراز به دراز افتادهام، مادر میپرسد:« خوبی؟ » صلیب شدهام توی خون تند قالیها … « مامانی شیطونه میگه امروز نرم دکتر … »، میپرسد آمپولهایم تمام شدهاند؟! میگویم نه … دو هفته شد و هنوز خوب نشدم … روی تخت سفید توی آن اتاق کوچک دراز میکشم و خانم دکتر شعفی…Continue reading وقتی که ام.اس آمد …
آهای خبر نداری …
مرد با صدای زنگدارش، مدام تکرار میکرد، مهم بود یا نه، تفاوتی نداشت که بخواهم یا نخواهم، با آن چشمهای آبی تیره، زل زده بودی توی سیاهی غمدار چشمهایی که حالا مگر چه فرقی میکرد خیس باشند یا نه؟! با خودم میگویم نمیشود به همین راحتی فراموشم کند، مگر نه اینکه قرار بود برگردد؟…Continue reading آهای خبر نداری …
سیرو فیالارض …
پاسخم: « یُخادِعونَ اللهَ و الّذینَ ءاَمنُوا و مَا یخدعونَ إلّا أنفُسَهُم وَ مَا یشعُرُونَ (۹) فِی قُلُوبِهم مّرضٌ فَزادهُم اللهُ مَرَضاً وَ لهُم عَذابٌ ألیمٌ بمَا کانوُاْ یکذِبُونَ(۱۰) وَ إذا قیلَ لهُم لا تُفسدوا فِی الأرضِ قالوا إنّما نحنُ مُصلحُونَ(۱۱) ألَا إنّهُم هُمُُ المُفْسدُون ولَکِن لْا یَشعُرُونَ(۱۲) و إذا قیلَ لهُم ءامَنُوا کمَا ءامَنَ…Continue reading سیرو فیالارض …