همین است. اینکه بدون رهبری، بدون ایدئولوژی، بدون چینش دوست و دشمن نمیتوان مبارزه کرد. برای همین است که من هیچ تمایلی به پیروی از کسانی همچون موسوی یا خاتمی و الی ذلک نداشته و ندارم. یکی اینکه به اصطلاح سکانداران و پیشگامان این جنبش، گذشتهای که حس کمالگرایی را ارضا کنند، ندارند. دو اینکه…Continue reading لا أعبد ما تعبدون!
ماه: بهمن ۱۳۸۸
توهم آگاهانهی روشنفکران سبز
قبل از اینکه نخوانده شروع به فحاشی کنید بگویم که عنوان پست، از عنوان مقالهی انجمن آرای ایران به تاریخ ۱۸ ژانویه ۲۰۱۰ گرفته شده است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیش از این هم در خصوص محمدستیزی و عربستیزی (+) نوشته بودم. این را بسیار خوب میدانم که تمام کسانی که به این مقوله پرداخته و سعی میکنند دین اسلام…Continue reading توهم آگاهانهی روشنفکران سبز
Bird`s sounds***
آن وقت سراسیمه دستهایت را میگیرم. وقتی که شب از همیشه تاریکتر باشد و سردتر. بلندتر. من سراسیمه دستهایت را میگیرم. تو بالا باشی یا بلند، قوی باشی یا نه، فرقی نمیکند. همین که «باشـ»ـی مهم است. اینکه هُرم نفسهایت پوست گونهام را گرم کند. و سایهات در امتداد سایهام پخش شود و در سکوت…Continue reading Bird`s sounds***
موتیفات از ماست که بر ماست!
۱. خوب. خیلیها را میشناسم که بر حسب اتفاق پولدار شدند. یک خانوادهای را میشناسم که تا همین سال قبل، آه نداشتند با ناله سودا کنند. خانوادهی پرجمعیتی بودند با والدینی پیر و از کار افتاده. خیلی سال پیش دولت بهاشان قطه زمینی داده بود که خودشان کم کم ساخته بودندش و سرپناهاشان شده بود.…Continue reading موتیفات از ماست که بر ماست!
حالا نه خدا. لطفاً. حالا نه!
مدتی است خیلی نگران مادر هستم. دلیلاش را نمیدانم. فقط هر روز، هر ساعت به خدا التماس میکنم مبادا به فکر این باشد که او را هم از من بگیرد. مبادا بنشیند حساب و کتاب کند که میتواند مبتلای چه امتحان دیگریام کند. هر روز، نفس نفس که میزند و گوشهی لبهایش که کج شدهاند…Continue reading حالا نه خدا. لطفاً. حالا نه!
سلامتی از رضایت شغلی مهمتر است.
میگویم دلم برای اتاق عمل تنگ شده است. اینکه هر روز، بی آنکه کاری انجام بدهم که ارضایم کند، صبح تا ظهر بنشینم پشت آن میز سفید چوبی و مدام اعدادی را وارد کنم و اعدادی استخراج کنم خسته میشوم. دلم برای دوندهگیهای اتاق عمل تنگ شده است. برای شلوغیها، دردسرها، اتفاقاتاش. محل کار جدیدم…Continue reading سلامتی از رضایت شغلی مهمتر است.
به تنهایی، به شیدایی
هوا رو به گرمی میرفت. پسرها نشسته بودند جلوی پنجره. مادر رفته بود بیرون که پسرها سر رسیدند. مادر گفته بود حواساش باشد به غذا، نسوزد. توی اتاق نشسته بود به شانه کردن موهای عروسک پارچهایاش که پسرها سر رسیدند. ترسیده بود. یادش نرفته بود که فاطمه گفته بود آن روزی که توی خانه تنها…Continue reading به تنهایی، به شیدایی