آقای بارانی‌ام* …

نفس‌م را حبس می‌کنم. صدایی که در حواشی‌ی ذهنم می‌دود، گاهی می‌شنوم، گاهی نه. نفسم را حبس می‌کنم. قلبم را چه کنم؟ نمی‌ایستد، آرام نمی‌گیرد. نفس نکشم یا بکشم. عاشق باشم یا نباشم. تنها باشم یا نباشم. بتوانم بدوم یا نتوانم. او می‌تپد. می‌تپد. می‌تپد. می‌شنوی؟ حالا که در سینه‌ام، صدایی جز صدای او نیست،…Continue reading آقای بارانی‌ام* …

بی ـ

ابتدا تسلیم شد/ه بود/م. حس می/کرد/ه بود/م این دیگر آخر خط است و باید خودم را برای رفتن آماده کنم. به ناگهان از هر چه تعلق خاطر تهی شد/ه بود/م. به فکر سپردن افتاد/ه بود/م. تقسیم میراث. و از همه بدتر، کتاب‌هایم بغض شد/ ه بودند توی گلویم. کسی نبود که بتوانم به او اعتماد…Continue reading بی ـ

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم*

دیگر پیش نیامد که بخواهم تو را مدتی کنار بگذارم. همیشه بودی و [ولی] همیشه که نمی‌شود در رویا زندگی کرد، می‌شود؟ کارم را که شروع کرد/ه بود/م، رفت و آمدم بیشتر شد/ه بود و دنیای واقعی برایم وسعت یافت/ه بود. در این رفت و آمدها، برخوردها بود، چشم‌های واقعی، قلب‌هایی که می‌تپیدند. می‌دانی؟ نمی‌شد به‌اشان بی‌تفاوت…Continue reading من خویشتن اسیر کمند نظر شدم*

نشسته بود گل نسترن/ سر نهاده به دامن*

  جدال در گرفت/ه بود. دنیا با منی تا آن پایه کوچک، گل یا پوچ بازی می/کرد/ه بود. دخترک رها و بی‌پروایی بود/هست/م. با بال‌هایی برافراشته. بی میل پرواز. دست نایافتنی. با آنچه از عشق تو در خود یافته/ساخته بودم، بالاتر بودم از هر دوست داشتنی. ولی دنیای خشمگین بیرون از من، مترصد اتفاقی بود…Continue reading نشسته بود گل نسترن/ سر نهاده به دامن*

سلام آقای هانس کریستین اندرسون

تسلیم شد/ه بود/م. تو از ماه‌ها پیش، سال‌ها پیش با هر نفس‌م در من حلول کرده بودی. چه می‌خواستم و چه نه، حادثه اتفاق افتاده بود. حس می/کرد/ه بود/م. و تمام آن روز که تا شب، همه‌ی ماجرای گم شدن ــ درخواست گم شدن‌م ــ با یک جمله تمام شد/ه بود [در دفتر خاطرات م]،…Continue reading سلام آقای هانس کریستین اندرسون

من ماندم/ تو رفتی

تا آسمان تاریک‌تر شد، نصف شهر را پیاده پیمود/ه بود/م. با پرده‌ای از اشک میان خودم و تو. دنیایی بدون تو. این همه سال، دنیایی بدون تو. انگار همین حالا، همان دم بود که خالی شده بود از تو. در بی‌خبری، در حسرت‌زدگی و اضطرابی مبهم. راه رفت/ه بود/م. تمام خیابان‌های آشنا و نا آشنا…Continue reading من ماندم/ تو رفتی

صحرای دلم مهر تو شورستان کرد

— منتظر بودم. تغییری در فُرم چشم‌هایت. یا هم دهانت. گوشه‌ی لب‌هایت. هیچ. دست‌هایت را همان‌طور گره خورده به هم برد/ه بود/ی سمت صورت‌ت. یک سمت صورتت. سمت دیگر صورت‌ت به شیشه بود. چشم‌هایت هم. بلند شد/ه بود/م. هیچ. پول سفار‌ش‌ت را حساب کرد/ه بود/م. باز هم هیچ. گفت/ه بود/م من باید سریع برگردم. همان‌طور…Continue reading صحرای دلم مهر تو شورستان کرد