از دردهایی که کهنه می‌شوند.

به گمانم دیروز صبح بود که آفتاب قشنگی افتاده بود روی گل‌های کوکب داخل گلدان. عکس گرفتم ادیت کردم و زیرش نوشتم «این خانه نیز دارد دلبری می‌کند اما من همچنان ز او می‌ترسم.». قبل از انتشار دقت که کردم دیدم چقدر روی میز دور و بر گلدان نامرتب است. شب قبلش که امیر از…Continue reading از دردهایی که کهنه می‌شوند.

شبه موتیفات دور دنیا در ۴ ساعت

* خیلی وقت بود که دنبال جایی بودیم که بشود عکس سرتاسری از دندان‌هایم بگیریم اما با وضعیتی که بدنم پیدا کرده امکان‌پذیر نبود. از طرفی از سال ۹۹ با تشدید بیماری و اتفاقات مختلف مثل ظهور هیولا و دردسرهایش اصلاً امکان نداشتیم که به دندان‌هایم فکر کنیم. تا اینکه اواخر پارسال دندان نیشم شروع…Continue reading شبه موتیفات دور دنیا در ۴ ساعت

حتی اینم اینطوریاست

این عکس و این نوشته را از اینستاگرامم برداشتم. عکس را ۱۰ آذر سال ۹۵ گرفته‌ام خانه سوممان. ناخن‌هایم را تا سال ۹۸ خودم کوتاه می‌کردم. حتی ناخن‌ پاهایم را که واقعاً خیلی سخت بود. بعد از آن کم‌کم ناخن‌هایم را درست مثل ویولت که  برادرزاده‌اش کوتاه می‌کرد، برادرزاده‌ام مهدیه کوتاه می‌کرد. نمی‌دانم چرا فقط…Continue reading حتی اینم اینطوریاست

همه چیز را.

این را یکشنبه صبح نوشتم، که صبح از تهران رسیدی. چطور نوشتم یادم نیست. اما بغض داشت خفه‌ام می‌کرد. خواب اما، بر چشمهای خیسم غلبه کرد و نیمه کاره ماند. قصه اما از روزی شروع شده بود که این عکس را دیدم. پیراهن گلریز دامن پلیسه‌ای تنم می‌کنم. می‌توانم مثل برادر زاده‌ام که فهمید تا…Continue reading همه چیز را.

که دارم من دلی از درد او ریش*

از شب‌های بی‌خوابی است. صرف بیهودگی. دخترها در عمه پارتی این‌بار روش تغییر دادند یا تغییر تاکتیک یا استراتژی. هر چه بود، دیپلماسی نبود میدان بود. جمع شدند در اتاق خواب کپه شدند به چه صورت نمی‌دانم ولی آنجا خوابیدند. تنهایم. میان جمعشان هم تنها بودم. موقع خوردن و فیلم کره‌ای مسخره دیدن و بعد…Continue reading که دارم من دلی از درد او ریش*

خیز که امروز جهان آن ماست / جان و جهان ساقی و مهمان ماست*

عمه پارتی این بار فرق داشت. رها گفت عمه درس دارم این هفته هر روز دو تا امتحان دارم. گفتم آفرین دخترم من هم دبیرستانی بودم مهمانی و ددر تعطیل بود. این شد که نیامد. شب خوابم نیامد و بچه‌ها فیلم نداشتند لذا گفتم هر سوالی که ذهنتان را مشغول کرده بپرسید اگر بلد بودم…Continue reading خیز که امروز جهان آن ماست / جان و جهان ساقی و مهمان ماست*

باز باران با ترانه می‌بارد

با صدای باران بیدار شدم یا بیدار شدم فهمیدم باران می‌بارد یادم نیست.مهدیه بدون چراغ خواب، خوابش نمی‌برد و پذیرایی نیمه روشن است. دیروز باز درگیر هیولا بودم. ده دقیقه به ده شب اندازه انگشت اشاره‌ام ترب سفید خوردم تا قرص‌هایم را بخورم، آرام گرفت هیولا. باران از دیروز دارد می‌بارد. وقتی چشم باز کردم…Continue reading باز باران با ترانه می‌بارد