ملکوت

داستانی که با هر سطرش، با هر پاراگرافی که پیش می روی توده ای عظیم از جنون، نفرت، تهوع و حقارت بر سرت خراب می شود. داستانی که آدمهایش هیچ کدام “آدم” نیستند؛ به غیر از مادر “م.ل” که “حوا“ست …   ملکوت را می گویم. ملکوت بهرام صادقی …

عشق سه سال طول می‌کشد!

«چطور شده بود که من هیچ وقت ندیده‌ بودم‌اش؟ شناختن این همه آدم توی دنیا به چه کار من آمده بود وقتی این دختر یکی از آن‌ها نبود؟ توی میدان کلیسا هوا سرد بود، شما خیلی خوب می‌دانید که از این حرف می‌خواهم به کجا برسم- بله، نوک سینه‌های‌اش زیر پلوور سیاه چسبان‌اش برجسته شده…Continue reading عشق سه سال طول می‌کشد!

آللاه یازانی، پوزماخ اولمازکی!

بیر گون واریدی، بیر گون یوخیدی، آللاه‌دان سونرا، هئچکس یوخودی. بیر گون بیر باخی‌چی، گئتمیشدی بیر تاجیرین حوجره‌سینه، اونون خیردا أوغلونی گوروپ؛ آتاسینا ده‌دی: سنین بو آوغلووی توی گئجه‌سی بیر گورد یی‌یه جاخ‌دی. تاجیر بابا فیکره گیریپ؛ غوصه‌لیندی آمان بو سوزی، هئچکس َ بیلین‌دیر می‌ییب، آوغلونون بویوماغین گوزه‌تدی‌ییب، دوءزدی. گونلر گئشدی و آوغول بوءیوپ، إوله‌ن‌ماخ…Continue reading آللاه یازانی، پوزماخ اولمازکی!

دوستم نداشتی، از من انتقام می‌گرفتی!

برای اینکه آفلاین بخوانی‌ام! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌گویم پیر شده‌ای. چقدر پیر شده‌ای. لبخند می‌زنی و نگاه‌ت را از صورت‌ام می‌گیری و می‌کشانی سمت پنجره. می‌گویم پیر شده‌ایم.   لیوان‌ش را پُر کرد و از روی شانه‌ همراه‌ش نگاهی به سمت انتهای سالن انداخت. میان جمعیتی در کنار میز ناهارخوری، شال سبک سفید رنگ را دید می‌زد.…Continue reading دوستم نداشتی، از من انتقام می‌گرفتی!

شما خودتان پیش‌نویس زندگی‌اتان را نوشته‌اید!

  از دیدگاه مکتب تحلیل تبادلی، طرح زندگی آدمی از بدو تولد در حال نگاشته شدن است. این طرح زندگی که توسط خود کودک نگاشته می‌شود در چهارسالگی به مرحله‌ی تصمیم‌ گیری توسط کودک درباره‌ی خود، دیگران و دنیا می‌رسد و تا هفت سالگی جزئیات این طرح زندگی تکمیل می‌گردد. پیش‌نویس زندگی برای اولین‌بار توسط…Continue reading شما خودتان پیش‌نویس زندگی‌اتان را نوشته‌اید!

لینکیج موتیفات!

۱. «مؤمنون» را می‌خوانم. یعنی «تو» امر می‌کنی و من می‌خوانم. گفته‌ام با من حرف بزن. داری با من حرف می‌زنی. سخت‌گیری‌ات را با لطافتی مادرانه می‌آمیزی. گریه می‌کنم. جوابی برای سوال‌هایت ندارم. تو مدام می‌پرسی. می‌گویی. من تنها اشک می‌ریزم. اشک حسرت. اشک ندامت. اشک انابه … اشک ِ شوق. خوش‌ست خلوت اگر یار…Continue reading لینکیج موتیفات!

چند سال طول کشیده بود؟

روز بعد، هیچ رفتار نامتعادلی از طاهره ندیدم. مثل همیشه هر سه تایی نشستیم پشت نیمکت. زنگ تفریح اول و دوم را هم با هم توی حیاط گشتیم و حرف زدیم و دور درخت‌های بید حیاط مدرسه چرخیدیم و طاهره از عروسی‌ قریب‌الوقوع اشرف گفت و من سعی کردم اشرف را در لباس عروسی‌اش با…Continue reading چند سال طول کشیده بود؟