همه چیز از شانههای تو شروع شد. هر چه از سرما، هر چه از گرما. دوست داشتن تو مثل گره خوردن دو پای خستهام لاجرم است. نمیشود از شانههای تو گریخت. سر هر پیچی که بخواهم. سر هر گلایهای حتی. و شبها. آه از این شبهای بلندی که آبی درخشان چشمهایت سایههای محبوبم را پریشان…Continue reading وقتی صدایت آمد.
برچسب: نفرت
دوستم نداشتی، از من انتقام میگرفتی!
برای اینکه آفلاین بخوانیام! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میگویم پیر شدهای. چقدر پیر شدهای. لبخند میزنی و نگاهت را از صورتام میگیری و میکشانی سمت پنجره. میگویم پیر شدهایم. لیوانش را پُر کرد و از روی شانه همراهش نگاهی به سمت انتهای سالن انداخت. میان جمعیتی در کنار میز ناهارخوری، شال سبک سفید رنگ را دید میزد.…Continue reading دوستم نداشتی، از من انتقام میگرفتی!
چند سال طول کشیده بود؟
روز بعد، هیچ رفتار نامتعادلی از طاهره ندیدم. مثل همیشه هر سه تایی نشستیم پشت نیمکت. زنگ تفریح اول و دوم را هم با هم توی حیاط گشتیم و حرف زدیم و دور درختهای بید حیاط مدرسه چرخیدیم و طاهره از عروسی قریبالوقوع اشرف گفت و من سعی کردم اشرف را در لباس عروسیاش با…Continue reading چند سال طول کشیده بود؟
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!
تو آسوده نمیپذیری … تو شبان پُر درد سالهای دور … ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پسرک بینهایت لاغر بود ولیکن لاغریاش، مانع از دریافت زیباییاش نمیشد. کت خاکستری خوش دوختی پوشیده بود. لابهلای جماعت مردان به انتظار ایستاده بود. برگشتم و به استفهام نگاهی به طاهره انداختم. چیزی نگفت. به مرور به حضور پسرک و چشمهای دو دو…Continue reading ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!
بیماری هم مثل صدا است.
دست مرا بگیر. صدایت دور است. گُنگ. نمیشنومات. ناشنوام. تویی که نزدیکی از من، به من. دستم را بگیر. نمیبینمات. نابینام. تو نزدیکام باش. هستی. دستم را بگیر. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سعی میکنم خوابم نبرد. نمیخواهم بخوابم. نه اینکه نخواهم. نمیتوانم. زن توی فیلم گریه میکند. مثل همهی زنها. پشت میکنم به تلویزیون. صدایش هست. این صداهای…Continue reading بیماری هم مثل صدا است.
THE CAT
تقدیم به همه دوستانی که برای آنهاست که می نویسم! گربه مادر را که هنوز چهار دست و پا می خزید کشانده بود توی مهتابی،زل زده بودند به صدای خش خشی که میان برگهای مچاله و بدرنگ گربه شده بود شاید….صدای گربه نبود و فقط گفته بود تا مادرش زوزه نکشد…مادر را نتوانسته بود هیچوقت…Continue reading THE CAT
گلایه
می دانی! لحظاتی هستند که می خواهی نباشی…یا حداقل اینطور نباشی…جور دیگری…دلت می خواهد شاید حتی یک شاخه گل باشی…نه! شاید آن موقع هم دلت بخواهد گل دیگری باشی…حتی شاید دلت بخواهد آنوقت پروانه شوی…و بعد شمعی…و شاید شعله ای………..فقط دلت می خواهد اینی که هستی نباشی!!! و من دلم میخواهد هرگز عاشقت نمی شدم!!!…Continue reading گلایه