فی نفسه

چند شب پیش نصف شب بیدار شدم و حین بیدار شدن، خوابی که می‌دیدم یقه‌ام را گرفته بود که سریع بنویسمش تا یادم نرفته. خب یادم رفت، فقط جملاتی بود درباره آروغ. اینکه «من آروغ زدم، تو آروغ زدی، او آروغ زد» در فاصله در باز کردن یک بابایی که جمله‌بندی قشنگی داشت. همان لحظه…Continue reading فی نفسه

چقدر به جا

«مثلاً بارون بشه چتر وا نشه به‌به» اگر چند سال پیش بود جان می‌داد باهاش بنویسم. حتی اگر عاشقانه، از سوز و گذازش، می‌شد که جور دیگری بنویسم. اگر سالها پیش بود هر روز وبلاگ را به هر بهانه‌ای به روز می‌کردم. بهانه الکی نه، نمی‌دانید چقدر حرف دارم، چقدر دلتنگی چقدر بی‌قراری، چقدر گریه‌های…Continue reading چقدر به جا

راه دور و درازی آمده‌ام

دیروز دوست دوران دبیرستانم این را فرستاده، انگار بعد از بیست و چند سال بچه‌هایت را ببینی. نمی‌دانی اول کدام را بغل کنی، نمی‌دانی کدام را بیشتر ببوسی. توی صورت هر کدام که نگاه می‌کنی بلدی که چرا و چطور کشیدی‌اش. روزگاری که جای نوشتن می‌کشیدم. جای گریستن، جای فریاد زدن، جای بغلی مهربان، جای…Continue reading راه دور و درازی آمده‌ام

خانمی که شما بودین

‌ زیادی دست‌دست کردم. نمی‌دانم چند روز گذشته است اما نمی‌شد بنویسم. امروز کلیپی دیدم که فکر کردم باید قبل از رمضان دِین شما را ادا کنم. احتمالاً نود یا نود و یک بود. من برای زنان‌پرس مطلب می‌نوشتم، نقد فیلم و سریال و تئاتر و اینها. قرار شد درباره برنامه خانمی که شما باشی…Continue reading خانمی که شما بودین

گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟*

‌ روزی که این عکس را از ما گرفتند، روز بدی بود. صبح با صدای چکه آب روی فرش زیر رادیاتور بیدار شدم. آنقدر آب به جان فرش رفته بود که دیگر صدای چکیدن آب روی آب‌ بود نه کرک‌های فرش. امیر تلفنی یادم داد پکیج را خاموش کنم. زمستان بود و یک ماه نشده…Continue reading گیرم که جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟*

فیه ما فیه

ساعت دو دو نقطه سیزده است و تا یک ساعت قبل تا چشمم به ساعت رادیویی می‌افتاد از خودم می‌پرسیدم این چرا صفر یک دو نقطه بیست‌وسه نیست. یادم بود دیشب یک‌آن شده بود بیست دو نقطه بیست اما یادم نبود شب‌های قبل که بیدار می‌شدم مثلاً صفر سه بود؟ بله سه خالی بود که…Continue reading فیه ما فیه

تصنیف باستر اسکروگز

به هویج بنفش و وبلاگش حسودی‌ام می‌شود، به بی‌مهابا نوشتنش و راحتی‌اش در استفاده از کلمات رکیک حتی. من سالهای بی‌مهابایگی‌ام را انگار پشت سر گذاشتم و اما قسمت دوم را هرگز نشد تجربه کنم، نشد خشم و انزجارم را از آدمهای پلشت و حقه‌بازهای هزارچهره و دزدان صادق با رکیک‌ترین الفاظ بیان کنم. شنیدم…Continue reading تصنیف باستر اسکروگز